قصه ی زخمی شدن دهن ارشیا به خاطر موبایل مامان
قضیه از این قراره که شام خونه آنا جون بودیم بعد شام گوشیم رو ورداشتی بازی کنی که سهند وسالار هم از دستت گرفتن تا اونا هم بازی کنن من هم دیدم دیگه داره شارژش تموم میشه و هی errorمیده اونا هم اصلا توجه نمیکنن براقفل گوشیم الگو کشیدم تا دیگه باز نشه ناگهان یه اس ام اس اومد خواستم باز کنم دیدم ای وای شکل الگو یادم رف چی بود هر چی تلاش کردم نشد که نشد 50 بار کشیدم باز اشتباه شد گوشی باز نشد سالار گف زندایی بده ببرم موبایل فروش سر کوچه باز کنه تو هم افتادی دنبال سالار بابایی گف نرو تاریکه و زمین یخ من دلم نیومد که نری چون ...
نویسنده :
مامان ارشیا
1:44